لطفا خودتان را لوس نکنید و احساس رهبری بهتون دست نده.

Author: Faris Nejad

تمام عمر من ۲۵ ساله نوعی از۴۳ سال انتظار در غربت شما نسل پیش در خارج بسیار بیشتر است!.

یک عمر زیر دست استبداد وحشی دینی تحمل کردیم، جنگیدیم و بزرگ شدیم. در کوچه و خیابان ، در مدرسه، سر کار، همه جا، هر روز تحقیر شدیم ولی هرگز از مبارزه دست برنداشتیم و به امید آزادی زجر کشیدیم، به امید اینکه یکروز همه به خیابان برویم ، همه فریاد بزنیم، همه با هم باشیم. گفتیم شاید، با هم کمتر بترسیم، شاید رژیم شرم کند، شاید ما را رها کند، حتی برای یک روز، یک ساعت. شاید بتوانیم همچون مردم آزاده دنیا یک زندگی عادی داشته با شیم. .

جنبشمان، جنبش امروزمان والا تر از هر گونه تیوریهای آزادی کتاب های شماست،چه کتابهایی که خواندید، چه کتابهایی که نوشتید و چه سدها کتابی که در ویترینهایتان سالها خاک خورد و هرگز نخواندید. چرا که ما، ما آزادی را هرگز ندیده ایم، فقط میدانیم وجود دارد! برای همین فریادمان به پاکی اشک چشمانمان از اصول اولیه و ساده آزادی و رهایی سر چشمه میگیرد. فریادمان، رویایمان، پیچیده نیست،مدینه فاضله یا سرابی نیست، به هیچ حزب و نظام و تیوری تعلق ندارد. نه سوسیالیسم است نه ناسیونالیسم. ما آنقدر ساده ایم و شاید آنقدر پخته ایم، که برای خواسته ای جان میدهیم که آخرش ...یسم ندارد. آنچه میخواهیم، به همین راحتیست: زن ، زندگی ، آزادی!.

حمایت شما، نسل گذشته، چه داخل، چه خارج برایمان مقدس است ولی عزممان برای پاک نگاه داشتن و حفاظت از خلوص جنبشمان برایمان مقدس تر. هر چه میخواهید تجزیه تحلیل کنید، در کنارمان در داخل و خارج برعلیه رژیم خونخواران تظاهرات کنید، ولی، ولی برای ما تکلیف نچینید، برای ما پرچم تعیین نکنید، صادرات شعار مورد علاقه خود را نکنید، از یک طرف از رهبران خود جوش این جنبش انقلابی ایراد نگیرید که از آنطرف برای رهبر نداشتنمان اشک تمساح بریزید. ما را به خیر شما امید هست، راه دیگری نداریم، ولی شر نرسانید. خودتان را برای ما و دنیا لوس نکنید و احساس رهبری بهتان دست ندهد.

ما دیگرامروز و هر روز، با جرات دیوانه وار، جان بر کف دست،جلوی گلوله در خیابانیم، ای داد که بسیاری از شما، انقلابیون کهن سال گویا حرفه ای، هنوز شهامت قبول کردن انقلاب گذشته خودتان را هم ندارید و آن حرکت عظیم اجتماعی را تقصیر این و آن میاندازید. زندگیتان را فکر میکنید باخته اید حالا امروز برای ما دستور انقلاب بی هزینه برای خود میفرستید؟ مردم زمان خودتان را تحقیر میکنید که حرکتشان دست خودشان نبود، ساخته و پرداخته دیگران بود، آنها پوچ بودند، (همان که رژیم در مورد جنبش امروز ما میگوید). ولی همزمان از ما انتظار دارید که دوباره انقلاب کنیم و اینبار به حرکت مردمی مان ایمان داشته باشیم؟ براستی کهنسالان پر ایدولوژی، تیوری انقلابی شما چیست؟

در انقلاب ما، ما حسرت هیچ چیز را که از دست داده ایم نمیخوریم، ما هرگز هیچ چیز نداشته ایم،که از رفتنش زانوی غم بغل گیریم. در دنیای تاریکی که بزرگ شدیم، ما همه باهم برابرانه نابرابربودیم. ما حسرت گذشته ای را نداریم، حسرت ما برای یک لبخند است. ما، لرو عرب، کارگرو دستفروش، همجنس گرا، هنرمند، عاشق و درویش، اقلیتی هستیم که همه با هم در اکثریتیم. تا به خاطرداریم در اکثریت سوخته ایم. خاکستری هستیم گرم در کنار دیکتاتوری کاغذی اما بی رحم. خودمان، با دست خود ، برادر و خواهرمان را میسوزانیم که خاکسترمان زنده بماند. خاکستری که تو برای شتاب خودت حق نداری هم بزنی. شعله گریزان ما مقدس است مبادا که در نطفه زیر اجسادمان به دست تو و رژیم خفه شود.

.ما همانگونه که شما، نسل گذشته ، برای ایران یا اسلام انقلاب نکردید امروز برای هیچ آیینی و یا ایران انقلاب نمیکنیم.ما خود میدانیم برای چه میمیریم، و هرگز اجازه نمیدهیم که انقلاب ما را هم بدزدند و هرگز، هرچه شود از حرکتمان چون شما پشیمان نمیشویم. به ما برای میل خودتان برچسب وطن پرستی نزنید که دوباره انقلاب ما را هم اینبار شما بدزدید. وطن ما آنجاست که آزادیم، ما نشان خواهیم داد که نه حرکت شما پوچ بود نه حرکت ما. ما برای آزادی پرنده ای نا معلوم از قفس انقلاب نمیکنیم برای رهایی خودمان از زنجیر خروشان شده ایم. برای ما فرمول رهایی تولید نکنید، شما خودتان تاریخچه موفقی ندارید و از افتخار حرکت خودتان هم برای آزدای، درست و یا اشتباه، در فرارید. وطنی که بسیاری ازشما هم وطنان از آن مجبور به فرار شدید امروز بیشتر وطن من است ، با ما حرف پرچم و وطن نزنید، ما امروز از خود وطن هم وطن پرست تریم چون برای خود می جنگیم و جان میدهیم.

منشور کورش که از آن به حق درغربت استفاده ابزاری کردید که ارزش ایرانی بودنتان را به بیگانگان نشان دهید برای من فقط تاریخ است. تاریخی پر افتخار ولی فقط تاریخ! من در حسرت اینم که برای گرفتن مدرک دانشگا ه، اگر اجازه دهند، با مادرم، از یک پله های دانشگا ه بالا رویم نه جدا، نه از قسمت مردانه و زنانه. من همه ارزشهای والای زندگی را فراموش کرده ام، و امروز تنها گدای حق نفس کشیدنم ،دریغا،دریغا که تو فقط گذشته داری . ولی من جوان، از فردا به پس نمی اندیشم. مرا سرزنش نکن، مرا برای خود به گذشته بر نگردان، عمرمن در این شرایط میتواند از توی انقلابی کهنه کارکمتر باشد. با گذشته مان شاد باش، ولی شاید، شاید، من جز فردا هیچ نخواهم داشت.

ما و شما باهمیم ولی از مشهد ما تا تهران جلس شما فرسنگها فاصله است. فاصله ما، سنی وجغرافیایی، آنقدر زیاد است که شما حتی دشمن اصلی خارجی ما را هم نمیشناسید وغرب آزاد و نسبتا دموکراتیک را که به آنجا فرار کرده اید و فرزندانتان در آزادی آنجا بزرگ شده اند ، شاید بخاطر دردها و عقده های مهاجرت، برای ما رد گم میکنید و دشمن ما میدانید. بی بی سی و اوباما و مرکل را با انگشت به ما نشان میدهید .(همان کار که رژیم میکند.) حال آنکه، ما اینجا در تهرانیم و میبینیم که ماشینهای گاز اشک آور کنترل جمعیت رژیم نفرتی ما از روسیه و چین است و تمام کشورمان در اختیار پوتین. ما و شما حتی در ذهنمان هم دشمنان مشترک نداریم، چگونه میخواهید با هم انقلاب کنیم؟ چگونه به خود اجازه میدهید برای ما دستورات رهبرنما بدهید. شما در این دنیا با ما نیستید، شما هنوز در زمان خود، در زمان دایی جان ناپلون خود زندگی میکنید. نه تنها دشمنان ما را نمیشناسید بلکه به دوستان، برادارن و خواهران ما که دستورات انقلابی شما را از فرسنگها فاصله مو به مواطاعت نمیکنند وبا سمبلهای گذشته مان به خیابان نمیروند تحمت خیانت به ایران میزنید. (همان کار که رژیم میکند.)

شما با تمام بدبختی غربتی که میکشید امروز آنقدر با رنگ خون نا آشنایید که با دیدن یک قطره خون ما در کف خیابان روی دستگاه هاهی اینترنتی مقتدرتان برافراشته میشوید. یک روز دستور میفرستید که با اتحاد کامل از تیم فوتبال مان پشتیبانی نکنیم، روز بعد میفرمایید که برای حفظ اتحاد نباید اجازه دهیم کسی با پرچم بدون ارم شیر و خورشید در خیابان اعتراض کند. شما در غربت آنقدردرآغوش دموکراسی و آزادی غرب مستید که الف بای اولیه رسیدن به دموکراسی، برابری و آزادی را هم که آرزویش را برای ایران و ایرانی داریم فراموش کرده اید.

ما، اینجا زیر دست خنجرو گاز و اسید در دنیای دیگری هستیم.

دیشب مادر پیرم، جلوی در ورودی خانه خوابید که من از خانه خارج نشوم و به تظاهرات نروم. به من گفت اگر میروی باید قدم روی سر من بگذاری.امروزجای تو نیست که به من پیشنهاد مبارزه مسلحانه برای نجات خودت آنطور که تو میخواهی بدهی حتی اگر دیروزمادرت و فیس بوک و انستگرام به تو لقب روشنفکر داده.شاید هم جسارت بی جای شما و احساس کاذب رهبری شما به دلیل این است که مفهوم پدیده "فرار مغزها" را در مورد خود میدانی.

به من نه بگوخشونت کنم، نه بگو آرام باشم، به مادر خودت که شاید تو را "مغز فراری" میداند بگو که دیشب مادر من کجا خوابید. یاد آور شو که از روی مبل جلوی تلویزیون درلندن و مونیخ و لوس آنجلس فقط میشود "روشن فکر شد" ولی نه میشود چه گوارا شد نه گاندی.

به امید آزادی با هم و برای هم.

فریس نژاد (از نسل قبلی)

جامعه شناس واستاد علوم سیاسی