فصل بهار، بر خلاف آزادی و دمکراسی برای همگی میرسد ،چه روی آن کار کنیم و چه نه، چه لیاقت آنرا داشته باشیم و یا خیر. برای رسیدن به آزادی، برابری، دموکراسی، عدالت، حقوق شهروندی، بیمه اجتماعی، کار، مسکن و و و ولی باید از تنگراهی تاریک و خطرناک گذر کرد. تنگراهی تاریک که با جامه دانهای مملو از نژاد پرستی، مرد سالاری، ضدیت با اقلیت ها، مخالفت با آزادی مطبوعات ، طرفداری از شکنجه، طرفداری از اعدام، دوری از اخلاق، درک نادرست از اصول اولیه دموکراسی و مردم سالاری در آن جا نمیگیریم. تنگراه تاریکی که اگر مهتابمان را عکس کسی، هر کسی، در ماه تیره کرده باشد جلوی خود را دیگر نمیبینیم و هراسان در تاریکی، در باریکی راه جامه دانهای پر بار کوته فکری خود را تا ابد، به اسم آزادی خواهیم کشید. در این ظلمات حتی اگر اتفاقی آزادی را ببینیم هرگز دستهایمان به آن نمیرسد چون نه استحقاق آنرا داریم و نه اگر به آن برسیم خواهیم دانست با آن چه کنیم و چگونه آنرا برای نسلهای آینده حفظ کنیم.
آری، شخصیت پرستی بی توجه به اصول ،همواره در تاریخ کوره راه آزادی، گاهی قافلگیرانه ولی اکثرا قابل پیشبینی، سایه کورکننده ای برای نگاه و بررسی آگاهانه و چوبی لای چرخ تلاشمان برای رهایی بوده است. هیتلر، همچون خمینی، نکته به نکته و قدم به قدم سالها پیش از رسیدن به قدرت مسیر دیکتاتوریش و رسیدن آلمان نازی را به یکی از هولناکترین و مخوفترین رژیمهای ضد بشری تاریخ تمدن در کتابش افشا کرده بود. ولی آلمانیهای زخم دیده از جنگ جهانی اول آنرا ندیدند. ما هم ، ما هم، نه آمریکا، نه فرانسه، نه اسرایل، نه دایی جان ناپلیون، بلکه ما هم بدون توجه به اصول اولیه آزادی خواهی، عدالت و دموکراسی به یک شخصیت دیکتاتور که از آزادی هیچ بویی نبرده بود برای رسیدن به آزادی دل بستیم و عکس او را در ماه دیدیم.
نه، هدف ازاین چند ستر محکوم کردن جامعه چهار دهه قبل ایران نیست. تکامل هر جامعه ای بدون اشتباه میسر نیست ولی به یک شرط و آن اینکه از اشتباهات خود درس بیاموزیم نه اینکه به راحتی آنرا گردن دیگری بگذاریم و به کج راه خود ادامه دهیم.
اینبار، چهل سال بعد ،پس از چهل سال حسرت، پس از چهل سال پشیمانی و درد، دوباره بجای توجه به جلوی پایمان و تلاش برای هموار کردن راهمان با برداشتن دانه به دانه سنگلاخهای ضد دموکراسی ، ضد انسانی و ضد آزادی دوباره بی حوصله و هرآسانه به آسمان نگاه کردیم و از پنجره هر روز تنگتر زندانمان به ماه خیره شدیم و باز هم ناجیمان را چون سرابی عشوه گر در چاله های دنیایی دیگر دیدیم. دوباره فراموش کردیم که برای رسیدن به آزادی باید اول به اصول آزادی خواهی دل ببند یم و بعد حداقل به کسی که به اصول اولیه انسان دوستی و یک جامعه متمدن مدنی ایمان دارد. بلی، چهل سال به خود دروغ گفتیم و به جهان فریاد برآوردیم که مقصر نبودیم و چرا، چرا یک ریس جمهور آمریکایی به خود اجازه داد که برایمان انقلا ب کند. اگر اشک آور نبود شاید خنده آور بود که امروز خودمان خواستار این شدیم که یک ریس جمهوردیگر امریکا برایمان دوباره انقلاب کند. گویا نه تنها خود وجود نداریم بلکه به وجود نداشتن خودمان ، به مسیولیت نپذیرفتن و بی ارزش بودن خودمان افتخار هم میکنیم.
چهار سال در انتظار این بودم که یک تن، فقط یک تن از این روشنفکرهای دست اندر کار و "مطلعمان"، یکی از این چندین تحلیل گران حرفه ای رسانه های آزادمان صدایش در آید که اگر رژیم دستش به بمب اتمی برسد ما دیگر باید برای همیشه دیدن طلوع آزادی را فراموش کنیم و لغو قرارداد جامعه بین المللی با ایران که باعث شد امروز رژیم دوازده برابر بیشتر به اورانیوم غنی دست بیابد برای ایران و جهان خطرناک است. چهار سال در حسرت ماندم.
با هر دروغ ، با هر مخالفت با علم، با هر رد قرار دادهای بین المللی، با کندن ایران از جامعه جهانی و تحویل دودستی آن به پوتین، با جدا کردن کودکان مهاجرین از والدین و زندانی کردنشان در قفس های آهنین، با جشن گرفتن تیرخوردن یک خبر نگار آمریکایی در خیابان ، با موافقت و پشتیبانی از شکنجه و اعدام، با فشار برای فروش بی سابقه اسلحه به دشمنانمان در خلیج فارس، با طرفداری از دیکتاتورهای دنیا، با عفو یک یک جنایتکاران و شکنجه گران بی آبروی ارتش و مامورین شارلاتان زندانی شده اش در واشنگتن، با حمله بسیج مانند به تظاهر کنندگان، با هر توهین به اصول دموکراسی، با نژاد پرستی و زن ستیزی، با مبارزه با قوانین رفاه اجتماعی و حقوق مدنی با... لحظه به لحظه در امید این بودم که این سراب را هموطنان به اصطلاح آزادی طلبم تشخیص دهند و از آن بگریزند. ولی در مقابل چشمان نا باورم دیدم که حتی آنها که می گفتند ما به سیاستهای این مرد کاری نداریم و فقط منتظریم که رژیم ما را از میان بردارد دیدم که حیله های ضد دموکراتیک این دیکتاتور را هم نه تنها قبول کردند بلکه بلندگوی پرخاش گر ضد دمکراسی و ضد انسانی فاشیستی او شدند. این وطنپرستان مست آرزوی آزادی ، در روز روشن، بدون شرم ، با پرچم پاک و مقدس آزادی خواهی یک باره آستینهای خود را بالا زده و دستهای خود را در راه او به لجن و خون کشاندند. در راه پشتیبانی از او مظلومین بی پناهم یک باره به بهانه حق گیری برای خود در شرق پیشاهنگ تکرار دروغ و تایید کننده فریبهای یک دیکتاتوردیگر در را ه حق کشی مردم خودش در غرب شدند. روشن فکران و دموکراسی خواهانمان از قدمهای ضد مردمی، ضد آزادی مطبوعات، ضد آزادیها و حقوق مدنی، ضد...او دفاع کردند. دکترهایمان که برای نجات مردم قسم خورده اند از پیشنهاد تزریق آمپول کلر او چشم پوشی کردند و حتی از
تمسخر روزانه او به سپر ماسک هیچ ایراد نگرفتند ، وطن پرستانمان به تلاش او برای فروش بی سابقه اسلحه در خلیج فارس به دشمنانمان هیچ نگفتند و ای وای که زنان پیشرویمان به مقام زن احترام نگذاشتند و به این تجاوز گر با قدمت حرفه ای دل بستند.
نفهمیدیم که زمانی که برای یک خود خواه خود سر، علم، آمار، تجربه، منطق فقط وقتی درست و قابل استفاده است که کمک سیاسی به خود کند تمام برآوده های سالها ییشرفت مان به خاک میریزد.نفهمید یم که کسی که قسم میخورم نمی توانست ایران را در نقشه جغرافییای نشان دهد، کسی که قبل از رسیدن به دادمان برای دموکراسی ، دمکراسی کشور خودش را هم مورد حمله قرار داد، اگر در اواخر دوره ریس جمهوری خود از طرف حزب خودش کنترل نشده بود می توانست، فقط و فقط برای نفع خود، تمام خاور میانه را به جنگ بکشاند. کسی که برای گرفتن جایزه نوبل با باج و به زور دم از طرف گیری و شروع جنگ میان مصر و سودان، مراکش و صحرا، ایران و امارات میزد، هرگز توان این را نداشت که با نادانی به درد مردم ما برسد، حتی اتفاقی.
هم وطنان زخم خورده، بدون رو دربایستی ، اگر بوی مشمئز کننده یک دیکتاتور را در فاصله یک متری خود نمی فهمید هرگز دوباره به خوداجازه ندهید که برای مردممان در کره ماه دنبال ناجی بگردید زیرا بهار، اگر زنده باشیم، برای همگی می آید ولی آزادی فقط برای آنهایی که به حقیقت احترام میگذارند و بر پایه های اصول دموکراسی، صلح و آزادی قدم بر میدارند. بیایید اینبار بجای تعجب و ایراد از انقلابهای گذشته و به جای بت پرستی نوین، چه بت های خودمان چه بت های دیگران، اول ایدیولوژیمان را در خلوت خودمان مشخص کنیم و بعد در راه بدست آوردن آزادی مبارزه کنیم. میدانم که صبرمان تمام شده و در بیابان درد همگی بی خانه و یتیمیم، بیایید از همین امروز با طرفداری از اعمال دیکتاتوری هرکسی، چه نزدیک، چه دور دوباره در دل خونین مان برای دیکتاتورهای آینده مان جا باز نکنیم، بیایید بجای ماه، اینبار، جلوی پایمان و به روی زمین خیره شویم تا راهمان را خودمان پیدا کنیم. به امید آزادی.
فریس نژاد استاد علوم سیاسی، جامعه شناس و نویسنده. ژانویه ۲۰۲۱ - بهمن ۱۳۹۹